تعطیلات زمستانی
- Jamshid Shirani
- Jul 18
- 1 min read
Updated: Aug 20

مارگارت اَتوود
ترجمه جمشید شیرانی
چه شتابان زمان را ورق میزتیم،
و پَسِ پشتمان
به جا می نهیم
ردّی از خُردههای شیرینی
و حولههای نمکشیده
و صابونهای مهمانسرا را
همچون سنگریزههایی سپید در جنگل.
امّا چیزی آنها را فرسوده است:
نمیتوانیم
ردّشان را باز یابیم
تا مرغزاری که چه مشتاقانه از آن آغازیدیم
با جامهای لبریز از توت
و پدر و مادری
که هنوز رهایمان نکرده بودند
تا بخت خویش رادر دشت بیازمایند.
لباسهای گرمسیریمان بیرحماند:
می خواهند بیش از ما عمر کنند
درونشان میپوسیم،
کلسیم از استخوانهایمان بیرون میتراود.
و کلاههای نیرنگ بازمان -
گاهی در آینه
پوزخندشان را میبینیم.
میتوانیم زیرپیراهنیهای نو بخریم،
بی پرواها را، با نوشتههای گستاخ،
اما چه سود؟
بیش از نیازمان داریم.
تازه، می توانند با هم تبانی کنند،
کف اتاق بلولند،
دور مچ پای ما بپیچند،
و ما را از پله پایین بیاندازند.
با این همه با شتاب ادامه می دهیم،
شتابانتر از نور.
تقریباً سال آینده است،
تقریباً پارسال است،
یا شاید حتا سالِ پیشتر:
به نظر آشنا است، اما یقین نمی توان داشت.
درباره ی این میخانه ی فضای باز چه می توان گفت،
همان که شیشه های رنگیِ طرحِ نخلی دارد؟
میدانیم پیش از این در آن جا بودهایم.
یا آیا بوده ایم؟
یا هرگز خواهیم بود؟
آیا هرگز بار دیگر در آن جا خواهیم بود؟
راه آیا دراز است؟




Comments