top of page

بی‌خوابی

  • Writer: Jamshid Shirani
    Jamshid Shirani
  • Aug 10
  • 1 min read
ree












دانته گابریل روزِتی

ترجمه جمشید شیرانی


نازک است دامانِ شب که روز،

با گام‌های آرامِ بامداد، به جا می نهد،

و نازک است، دریغا، رشته‌ی خواب

که با نسیمِ جان می‌لرزد:

اما در نیمه‌-رؤیاهایی که می‌گردند و ‌چرخ می زنند

و هنوز به یاد می‌آورند و به فراموشی می‌سپرند،

جانم این زمان

جان تو را اندکی همجوارتر می کند.


زندگی‌های ما، ای عزیزترین،

هرگز نزدیک نبوده است،

اندیشه‌هایمان هرگز از هم دور نبوده اند،

گرچه آن چه قلب هایمان را فراهم می آورد

گاه کم‌رنگ‌تر و گاه روشن‌تر می‌نماید.

امشب عشق، فرمانِ تمام‌عیار خود را می‌راند،

و با شور و با اسف،

جانم این زمان

جان تو را اندکی همجوارتر می کند.


آیا خانه‌ای هست که در آن خاکِ سنگین

به هوای درخشانی بدل شود که از آن رنجی نمی‌روید،

آبی که عطش نمی آفریند،

و آتشی جوشان که از آن عشقی نو سر برمی‌آرد؟

اگر ایمانی که بر پیمانی راستین استوار است،

سرانجام امیدی تازه بزاید،

آن گاه جان من

جان تو را تا ابد همجوار خود خواهد کرد.


Comments


bottom of page