جمشید شیرانی
نامت را
از خاطر نمی برم
اگرچه در فصولِ نسیان
نشانت را
از تمامی سنگنبشته ها
زدوده اند و
از آفتاب.
توفان های مرگزا
رانش های زمین
و سیل،
سیلِ دُمادُم
تمامِ نام ها را
با خود برده اند
الّا
نام تو را
که خاطره ی سیّال خاک
است
بر پرچمی پایدار از شقایق
و سوسن
و سروهای سر بلند.
سپاهِ تباهی
از درونِ سیاهی
باز نخواهد آمد
بی حسرتِ آبِ زندگانی
و
استخوانِ پوسیده ی ذوالقرنین را
کسی نخواهد یافت.
نامت را
همراه می برم
و این دروازه را
روزی
در کنار نام تو
بر زمین خواهم نهاد و
بر خواهم گشود.
Comments