فهرست تلفات
- Jamshid Shirani
- 1 day ago
- 2 min read

ماری کارولین دیویس
ترجمه جمشید شیرانی
هماره در دیدگانِ مادر انتظار بود،
تشویش و بُهت و پندار،
در روزهای بلند و پَسانیمروزهای بلندتر، کُندتر،
و ساکن، که گویا هرگز خیالِ رفتن ندارند،
و شب، که او می نشست
و به گفت و گپِ خودمانیِ ما گوش می سپرد، در حالِ بافتن.
و روزهای تیره و بارانی، و
نامناسب برای بیرون رفتن از خانه، که میایستاد
در کنار پنجره، و به بیرون خیره میشد و میلرزید،
در حالی که قطره های لیزِ باران به هم میپیوستند تا رودی بسازند
که توفان وار، از شیشه ی پنجره پایین بریزد،
و بگوید: "نمیدانم زیرِ باران چه میکنند؟
فکر می کنی سنگرها خیس اند؟"
و فکر میکرد آیا جوهر
و تیغ ریشتراشی و خمیر دندانهایی که فرستاده بود؛ به دستش رسیده است؛
و آیا چندان کتاب مقدس را میخواند
یا کلاً آن را، در صبحی، مانند بسیاری پسرها، از یاد برده است.
اما همیشه همان دلواپسی در چشمانش
که "آیا او هنوز زنده است، زنده است، هنوز
زنده و سرحال است؟ یا جسدش جایی
روی زمینی افتاده، و آیا او را در آن جا خواهند یافت؟"
هر شب پلک هایش را فرو می بست
بر جلوه ی انتظار، آن سان که دستی کتابی را
بی آن که واژه های درونش دیگرگون شود.
و آن دم که جار و جنجالِ صبحگاهی آغازگرِ
روزی نو می شد، و خورشیدِ جوان آسمان را میسود،
او دوباره برمیخاست با همان انتظار در دیدگانش.
اما حالا دیگر همه چیز به پایان رسیده است. او دیگر فهرست کشتگان را نمیخواند،
از آن هنگام که فهرستِ جدیدی
در یکی دو هفته پیش به دستش رسیده است. نیازی نیست.
او حالا برای مردانی دیگر پیراهنِ پشمی میبافد
و با همان دقتِ همیشگی.
هیچ چیز عوض نشده است، جز آن که هنگامِ چرخاندنِ
میلِ بافتنی، با شتاب و موزون مانند همیشه،
دیگر در چشمانِ مادرمان نشانی از انتظار نیست،
یا تشویشی و یا حیرتی.




Comments