صدا
- Jamshid Shirani
- Aug 18
- 1 min read

جمشید شیرانی
صدایم کن،
جهان
بی صدای تو
خالیست.
کوه
بی پژواکِ صدایت
سنگِ سردِ سکوت است.
دست می نگارد و
بی صدای تو
بی جان است
این نقشِ بی نشانه، بی اشاره، بی تماشا.
در کفم آتش است
آن چه در صدای تو
مِهر می شود
و مُهری
بر شورِ جاریِ بودن.
یک دست بی صداست
یک دست
در این سکوتِ سرد
چه می نگارد
در حسرتِ خروشِ پرده ی بیرنگِ یاد
بر صفحه ای که ماتِ خموشی است.
نه نام نام می شود
نه جهتیاب عقربه می چرخاند
نه باز،
بازِ نگاه
بر دشت های آشنا
پرواز می کند
بی آوای مهربانِ صدایی.
امشب صدای خفته
در خوابِ خامُش خاکستر
است.




Comments