
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد - حافظ
چه بگویمت دل ای دل به زبانِ بی زبانی
که نه این اشاره خواندند به ترجمان زمانی
نه به رمز می نگارند چنین لطیف رازی
نه به دستِ کس سپارند از این قلم نشانی
به دو تار گه نوازند به یاد آن مقامی
به خیال گاه بندند به هیأتش گمانی
نرسد به گَردِ راهش کف و کلکِ خوشنویسان
چو کنند وصفِ رویش به کلام امتحانی
شب و روز چون بگردد به مدارِ رویِ آنی":
که ز ماه و مهر دارد به جمال آسمانی؟"
:"همه روز بر گدازد دلِ بی دلان ز نامش
همه شب به جلوه آرد ز ستاره کهکشانی"
چه بیارمت دل ای دل ز جهانِ بی نشانی
تو شنیده ای کس آرد ز بهشت ارمغانی؟
۱۳۹۴
Comments