top of page
Jamshid Shirani

یک بار و آینده




















یک بار و آینده

دِزدِمونا (شاعره آمریکایی از سرزمین مسکواکی در ایالت آیووا)

ترجمه جمشید شیرانی

 

سَحَر را بر نیمه شب نگاشتیم،

با سقف های سیمانی،

پنجره ای رو به آسمان ساختیم.

از سنگریزه، چلچراغ های ظریف و شکننده پرداختیم،

و آن ها را با نخ ماهیگیری آویختیم

تا به ظاهرا در هوا شناور باشند.

لوله های مسی را به انگشتر بدل کردیم

الهه ی زیبایی گِردِ انگشتانمان می گشت

زنگِ سبزِ فلز بر بندِ انگشت هایمان نشست

تا دست و پایمان به

سرخس و اُرکیده مبدل شود.

نَفس کشیدیم و بُخارش

ابرها را ساخت.

اشکهایمان دریا را نواخت.

تمامِ هستی را ثنا گفتیم.

در سکوت، در کنارِ درختان نشستیم

تا پاهایمان در زمین به ریشه نشست

تا والاترین توان را دریابد.

همیشهْ-سبزها و ما

همنفس شدیم

و در درون ریه هایمان

جنگلی از ورید جوانه زد

شبیه دست و پای خویشاوندانشان،

دو گُلِ در هم تافته رویید

در خیالمان

هر یک برای یک نیمکره، راست و چپ

و پندارهایمان را در آن جا آویختیم

با این امید که گلبرگ ها پاسشان بدارند.

خودمان را می شناختیم

بی نیاز به تصویرمان درآینه ای.

حتا خاک همچون ما می اندیشید

دانه های شن، استخوان های ما در دانه های بیشمار.

بر فرازِ ساحل ها گام نهادیم

فرو رفتیم، در پناهِ میراثِ آنان.

سکوت بود

و هراسی در دل نداشتیم

آرامش بود

و اضطرابی در میانه نبود

جهانی بود

که ما بر آن چیره نمی شدیم.

Comments


bottom of page