
دنیا میخاییل
ترجمه جمشید شیرانی
دیروز کشوری را گم کردم.
عجله داشتم،
و نفهمیدم چگونه افتاد
مثل شاخه ی شکسته ای از یک درخت حواس پرت.
لطفاً، اگر از کنارش گذشتید
و یا اتفاقی آن را دیدید،
مثلاً در چمدانی
سَر به آسمان گشوده،
یا حَک شده بر سنگی
مثل زخمی سَر باز،
یا پیچیده
در پتوی مهاجری،
یا باطل شده
مثل بلیتِ بازنده ی بخت آزمایی،
یا بی چاره رها شده
در برزخ،
یا شتابان بی هدف به جلو تاخته
مثل پرسش های کودکانه،
یا برخاسته همراهِ دود و دَمِ نبرد،
یا لولیده در کلاهخودی در میان شن ها،
یا دزدیده در کوزه ی علی بابا،
یا جامه ی بدلِ پاسبانی را پوشیده
که زندانیان را شورانده
و گریخته،
یا چمباتمه زده در ذهن زنی
که می خواهد به زور بخندد،
یا پراکنده
همچون رؤیای
مهاجرانِ نورسیده به ینگه دنیا.
اگر کسی به آن برخورد،
لطفاً آن را به من بازگرداند.
شما آقا، لطفاً آن را به من بازگردان.
شما خانم، لطفاً آن را به من بازگردان.
این کشور من است...
عجله داشتم
وقتی دیروز آن را از دست دادم.
Comments