فِرَن دِلِینی بَرُن
ترجمه جمشید شیرانی
زنان در سنِ خاصی
دلشان را روی کاغذ می ریزند.
پریشان از پیامدهای پیشین
حالا دیگر سکوت حنجره ای برای سخن گفتن یافته است.
تربیت فرزندان و نیز شوهران
و زنده خویشتن پایی، کار، زمانِ فراغتِ اندک،
ضبطِ زندگی در پسِ چشمان،
همه سرانجام یافته و خانواده بالیده است.
زیبایی زایل می شود، جلای جوانی جلای وطن می کند،
امّا خردِ زنانه پایمردی می نماید.
از درونِ خانه ی خلوت اش خیره می نگرد،
کاش ضربآهنگِ قلبش را دریابند.
قلمِ مورد علاقه اش در دسترس او است.
بُرّاترین شمشیرِ سرزمین،
برای زنی که زندگی را به کمال گذارانده است،
حقیقتِ شادی و کشمکشِ آدمی را بیان خواهد کرد.
زنهار، پیر و خردمند است
دیگر غم ظاهر را نمی خورد
شجاعانه می تواند از پا در آورد،
لاشه را بریده با آن بازی کند.
رها از زنجیرِ روزمرّگی،
بر حذر باش از او که رها شده است.
댓글