top of page

در سوگ می نشینیم

Jamshid Shirani













فِرَن دِلِینی بَرُن

ترجمه جمشید شیرانی


ای نَفَسِ نوشین،

ای نوشِ خُنک.

سَر بَر گذارتان خَم می‌کنم.


از گرمیتان بَر خوردم ،

نسیمتان پوستم را نواخت،

نورِ خورشید به نرمی تابید،

و کشتزارهای سبز زبان به تهنیت گشودند.

فناپذیریتان را در می یابم.


نورِ بی میانجیِ خورشید بر رخسارِ من،

آوای یکنواختِ بال حشرات،

آواز دلنشینِ پرندگان،

رقص شیرهای دریایی‌،

طعمِ آبِ چشمه های بهاری،

همه در خلال یک نسل از میان رفته‌اند.


شبنم مرا خوشآمد می گفت در گذارم

به قلّه های یخسار.

رودها نیلگون روان بودند

در بازتابِ بی کاستیِ آسمان.

آن چه را که از دست رفته در می یابم.


بارانِ لطیف چمنزار را سیراب می کرد

با برّه های بازیگوش

شاد و شنگول در جشنِ زندگی.

وفورِ خواستنی مرا پرورد.

تنها شادی تو را می جویم.


این آرزوی همه ی ما است.


هستی خود را بر ما پراکندی.

و ما با تو به آز رفتار کردیم.

بیش از اندازه بردیم و وقعی ننهادیم،

دگرگونت کردیم،

آسیبت رساندیم.

و از کَفَت دادیم.


خشمگین ماندی،

نه شاد و بخشنده و زرّین.

هنوز هم هستی، اما تشنه، تنها و تیره.

تنها در هستی ات،

کودکانت در جوار تو جان دادند.


مرگ را شاهد بودی،

سیل‌ را، آتش‌ را،

قحطی‌ را، و گرمای سوزان را.


با ما به سوگ نشستی.

اما ما نابودت کردیم، بی جانت کردیم.


قُلوی اهریمنی ات این جا است،

تا ما را تا بازگشتِ اعتدال بیازارد،

شاید این [آزار] جانِ جهان را نجات بخشد.

Comentários


bottom of page