به استاد محمد رضا شجریان
چو باد رفتی و عطر ترانه را بردی
نوایِ بی غشِ چنگ و چغانه را بردی
کلامِ عشق زِ نای اوفتاد بی دَمِ تو
سرود و نغمه و بانگِ شبانه را بردی
طلای حنجره ات سیمِ شامِ تارم بود
هزار زخمه بماند و خزانه را بردی
چه شورها که برانگیختی در این ماهور
کویر ماند و تو شورِ ترانه را بردی
چه سروهای چمان ساقی صدای تو بود
صدا و ساقی و تُنگ و چمانه را بردی
فرود و اوج نوای تو دام جانم بود
به دام ماندم و با خود بهانه را بردی
چه روزگارِ غریبی است بی حضورِ دَمَت
هوا گرفتی و با خود زمانه را بردی
کویرِ ساکتِ شب ماند و خشکسال و دروغ
نماند آتشِ دل چون زبانه را بردی
جهان چه جلوه کند بی حضورِ آوازت
ز سِحرِ صبح دَمِ ساحرانه را بردی
Comentários