جمشید شیرانی
روز شنبه هشتم مردادماه ۱۴۰۱، مراسم رونمایی از یادمانِ میهای چوکونائی ویتز، شاعر نامدار مجارستانی، در جوار آرمگاه حافظ شیراز برگزار شد. زولتان وارگا هاسونیج، سفیر مجارستان در ایران در این مراسم از ارتباط دو قرنه ی دو کشور سخن گفت. وی همچنین اشاره کرد که از سال ۲۰۱۶، دو شهر شیراز در ایران و پچ در مجارستان پیمانِ خواهر خواندگی خوانده اند. همکاری شهرداری های شیراز و پچ به ترجمه ۵۰ غزلِ حافظ به زبان مجاری انجامیده است. سپس در این مراسم از لوحی شفاف که بخشی از شعر بلند میهای چوکونائی ویتز شاعر مجارستانی با عنوان "تربتِ حافظ" به دو زبان مجاری و فارسی نوشته شده است پرده برداری شد. البته این بخش از شعر قطعاً انتخاب اولیای امر بوده تا مبادا اشاره های مکرر حافظ و میهای چوکونائی ویتز به عشق انسانی و باده گساری و مستی و شادخواری و دل بستن به زیبا رویان کمرنگ و بی اهمیت جلوه کند.
حافظ در شیراز به دنیا آمد و در شیراز درگذشت. می گویند او ٧۲ سال زیست و سفر کردن را دوست نداشت. ویتز امّا تنها ۳۲ سال زندگی کرد و بخش عمده ای از آن را در تبِ آشنایی با شعر شرق و به خصوص اشعار حافظ گذراند در حالی که اروپا درگیر جنگ و بلاهای طبیعی از جمله طغیان رودخانه ها بود. در دِبِرتسِن به دنیا آمد و در همان جا با سینه ای خونفشان از سِلِ ریوی در گذشت. در عشق ناکام ماند، دست از آرمانگرایی برداشت، سرگردان شد و در فقر مطلق چشم از دنیا فروبست. اهمیتِ شعر "تربت حافظ" (۱۸٠۲) را می توان در تقدم آن در حافظ شناسی در اروپا دانست چنان که دیوان غربی شرقی گوته هفده سال بعد از آن در اشتوتگارت منتشر شد (۱۸۱۹). گفته می شود که احتمالاً چوکونائی از طریق ترجمه های سِر ویلیام جونز با اشعار حافظ آشنا شده است. کنت کارولی رویسکی، سیاستمدار و اندیشمند مجارستانی، در آن زمان نامه نگاری های مفصلی با سِر ویلیام جونز داشته است. چوکونائی برای تکمیل اطلاعات خود در باره ی حافظ در به در به دنبال کتابی بود که رویسکی در باره نمونه هایی از شعر شرق نوشته بود ولی با وجود تلاش گسترده اش و دست به دامان اشراف و افراد متنفذ زدن موفق نشد آن کتاب را به دست بیاورد. اصل شعر "تربت حافظ" چوکونائی ظاهراً با وزن رَمَل سروده شده است. چوکونائی هرگز موفق به دیدار آرامگاه حافظ نشد. شاید این توفیق بزرگ او بود. برای کسی که سنگ مزار حافظ را لمس کرده و بعد برای همیشه از حضور در زیارتگه رندان محروم شده است داستان رنج دیگرگونه ای است. شعر سرگردان به گونه ای تعبیر من از حال و هوای چوکونائی در شوق او به شناختن و رسیدن به حافظ است. به قول باباطاهر:
خوشا آنان که هر شامان تِه وینن
سخن وا تِه گِرَن وا تِه نشینن
اگر پایم نبی کایم تِه وینم
بشم آنون بوینم که تِه وینن
امّا حتا دانوب بزرگ هم جز تا دریای سیاه بیش نتوانست رفت و از آن جا به بعد تنها خیال بود که توان گذشتن از مرزهای ناممکن را داشت تا به خاکپای حافظ برسد. شواهد این گونه گواهی می دهد که چوکونائی تا هنگام مرگ دست از تلاش برای شناختن حافظ بر نداشت. کتابی که در دست نوشتن داشت و پس از مرگ او به چاپ رسید ناتمام ماند.
Comments