top of page

جای چیزی خالی ست...

  • Writer: Jamshid Shirani
    Jamshid Shirani
  • Aug 26, 2024
  • 1 min read

Updated: Oct 1, 2024



















جمشید شیرانی


جای چیزی خالی ست

پِی آن می گردم

که نمی دانم چیست.

می نشینم لبِ بام،

بامِ این خانه پُر از خاطره هاست:

چهچه چلچله ها،

گرمیِ بوسه ی خورشید به هنگامِ طلوع،

بوی گیسوی نسیم،

یک فرورفتگی از خشمِ خدا،

سایه ی سروِ بلند،

غُرشِ ابرِ سیاه،

برف و باران و تگرگ،

جای منقار کلاغ...


جای چیزی خالی ست

باز هم

می گردم.

پای ایوان اثرِ پایی نیست،

روی آن صندلی کهنه

سکوت

به چه می اندیشد:

زلفِ پُر تابِ نسیم؟

عکسِ موّاجِ زمین در دلِ ماه؟

کوچه ی خلوت و باریکِ نگاه؟

عکسِ تاخورده در آیینه ی یاد؟...


جای چیزی خالی ست.

شیشه ی پنجره مات است

در آشوبِ خیال.

دلِ دلتنگِ اتاق،

پُرَ پروانه ی دلشوره و

سنجاقکِ لرزانِ ملال...


جای چیزی خالی ست.

زیرِ آن سایه،

چه پنهان شده

باز؟

سایه سنگین تر از آن است

که برخیزد،

آه!...

 
 
 

Comentarios


bottom of page