
جمشید شیرانی
هر روز خودم را
به چند زبان
ترجمه می کنم
برای این پرنده ی لجباز
که آسیمه سر روی هِرّه می نشیند و
زُل می زند
در چشمانِ خوابناکِ من
در کمینِ رؤیای گمشده ای.
بادِ آشفته
ترجمانِ
حسرتِ پرواز است
در گیسوی سبزِ سرو
و
دستِ سایه ی سنگین
دوباره به پرچین نمی رسد.
باز
پرنده می گریزد
ملول از بازتابِ آینه،
و سایه
وامی ماند در برگردانِ سرو.
نقطه،
پایانِ پرواز است،
سرِ خط.
در سایه ی سرو،
سکوت،
تمامی رؤیاهای گمشده را
پنهان می کند.
コメント